مقالات

چرا مردها سکوت می کنند؟

اگر نگاه کلی به وضعیت سلامت مردان بیاندازیم شاید چند موضوع کلیشه ای برایتان بارزتر به نظر برسد موضوعاتی مانند پرخاشگری، عدم ابراز احساسات، سکوت کردن در بسیاری از موقعیت ها و… شاید بتوان گفت بسیاری از مواردی که در سنین بزرگسالی، مردان با آن دست و پنجه نرم می کنند بر گرفته از بافت فرهنگی و باورهایی رایجی است که طول تربیت کسب می کنند. در انگلستان، از هر هشت مرد یک نفر مشکلات روانی رایج مانند افسردگی، اضطراب، اختلال هراس یا اختلال وسواس فکری‌ـ‌اجباری(OCD) دارد. مردان اغلب به‌دلیل کلیشه‌های سنتی و آنچه در جوامع عرف است کمتر درمورد مشکلات سلامت روان خود حرف می‌زنند. از سالهای دور، حضور مرد در بستر خانواده نمادی از قدرت و توان کار بالا برای تأمین نیازهای اولیه بوده است. عصر کشاورزی و کار طاقت فرسا و پس از آن عصر صنعتی و کار ماشینی سنگین، جزو وظایفی بوده که به علت توان فیزیکی برتر به مردها سپرده شده بود. با تغییر جوامع و تحول در سبک زندگی افراد،  حضور زنان در جوامع و کسب درآمد و خواستگاه برابری و… نوع دیگری از خواسته ها و انتظارات را از نقش زن و مرد به وجود آورد که شاید دیگر مبتنی بر کارکرد نقش های قدیم نبود. در حال حاضر ما شاهد حضور مردانی در جامعه هستیم که به همسران خود در خانه کمک می کنند، ظرف می شویند، آشپزی می کنند، نگهداری از کودکان را بر عهده می گیرند در صورتی که تا همین چند نسل قبل، چنین مواردی کمتر دیده می شد یا در صورت پذیرفتن همراه با تکیه کلام ها و الفاظی مانند” زن ذلیل” ” مرد ضعیف” ” مرد بی غیرت ” و … تعبیر شده است. حجم انتظارات بیش از اندازه از مردان برای کنترل خویش و حفظ جایگاه قدرت در خانواده سبب گردیده که مردان دچار آسیب های روانی متعددی گردند. در این مطلب در خصوص برخی از باورهای اصلی که باعث ایجاد مسائل و مشکلات گوناگونی از جمله پرخاشگری، رفتارهای ضد اجتماعی و … می گردد را بیان و برخی راه حل های کمک کننده را بیان می کنیم :

مرد گریه نمی کند. مرد معقول جدی است / مرد اگر بخندد عنان کار از دست خارج می شود و کسی دیگر حرفش را نمی خواند و …

شاید نقطه عطف تمام جملات بالا این موضوع باشد که گویا متصل بودن مردان با احساساتشان فرآیندی عجیب و دور از ذهن است و این ارتباط تنگاتنگ داشتن با هیجانات نشانه ای از ضعف آن مرد تلقی می گردد. شاید هیجان خشم  و درک آن برای مردان حتی برای ما زنان نیز پذیرفتنی تر و مقبول تر باشد چرا که از قدیم الایام مرد، پدر و برادر عصبانی بارها دیده شده و این رفتار از سوی دیگران نهادینه یا پذیرفتنی تر از سایر احساسات است اما اگر مردی را که گریه می کند در خیابان یا خانواده خویش ببینید که هفته ای یک بار گریه می کند به احتمال زیاد اولین چیزی که به ذهنتان خطور می کند این است که چه مرد ضعیفی است؟ چرا وسط خیابان گریه می کند؟ چه مردی است که نمی تواند جلوی خودش را بگیرد؟ و… عدم وجود بستری مناسب برای شناخت هیجانات خویش و مرحله بعد ابراز آن  و پس از آن بازخورد های نامناسب از سوی محیط(چه خانواده و چه جامعه) سبب گردیده است که شاهد بسیاری از آسیب دیدگی ها هم برای شخص و هم برای دیگرانی که در رابطه با او هستند ایجاد گردد. در بسیاری از مواقع وقتی از مراجعان مرد سوال می پرسیم که در فلان موقعیت چه احساسی داشتی در آن زمان چه حسی به تو دست داد اکثر افراد خشم را گزارش می کنند و سایر احساس ها از جمله غم، نگرانی، حسرت، شوق، دلواپسی و … را نمی شناسند و با آن بیگانه است. عدم بروز هیجانات از سوی مردان سبب می شود که کم کم تنها نقش های جنسی و اقتصادی خویش را بپذیرند و به این نتیجه برسند که احساسات مال زن هاست و زن و مرد اساسا در این مقوله با یکدیگر متفاوتند. عدم نگاه انسان محور به مردان سبب سرکوب بیشتر احساسات و به تبع آن عدم توان برای برقراری رابطه می شود از این رو مردان کمتری هستند که روابط عمیق عاطفی را تجربه می نمایند. تلنبار شدن احساسات به مرور زمان باعث ایجاد خشم های انفجاری، از دست دادن موقعیت های مناسب ارتباطی، افسردگی و به تبع آن خودکشی و … می گردد.

  • همه چیز بر عهده من است

از آنجا که مرد خود را به عنوان ستون خانواده می شناسد. معمولا بار روانی اتفاقات زندگی را برعهده می گیرد. تصمیمات اقتصادی، تهیه منزل و اسکان، افزایش درآمد، مراقبت و سرپا نگاه داشتن زندگی و در صورت بروز اشتباه در این مسئولیت ها، مردها به سختی می توانند خود را مقصر ندانند. همین فشارهای زیاد از یک سو و عدم بروز آن برای نگه داشتن جایگاه ( به اصطلاح صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن) سبب می شود که شاهد آمار سکته های بیشتر، ناراحتی های قلبی عروقی، فشار خون و … در مردان باشیم . مردان تمایل بیشتری به سیگارکشیدن، مشروبات الکلی، پذیرفتن ریسک بیشتر دارند و به‌طور کلی سبک زندگی سالمی ندارند و همین امر پرداختن به اهمیت سلامت مردان رو دو چندان می‌کند.

  • دیگران باید از من بترسند تا همواره به من احترام بگذارند!

تبدیل شدن ما به یک هیولای پرخاشگر و بد اخلاق باعث نمی گردد تا جایگاه یک مرد مقتدر را در زندگی داشته باشیم. پدری که حاضر است با هر زور و ترفندی شده حرف خود را به کرسی بنشاند و برای رسیدن به این مقصد هرگونه تخریب شخصیتی همسر یا کودک یا والدینش را انجام میدهد. باور به اینکه اگر با نرمی یا عاطفه بیشتر برخورد کند در مواقع لازم نمی تواند تصمیم های مهم زندگی یا مقتدرانه را در زندگی بگیرد باعث می شود بین برزخ دوست داشتن و اقتدار در رفت و آمد باشد.

در هفته سلامت مردان پیام ما به مردان پر مهر سرزمینم این است که خودشان را  انسان های با عاطفه ای ببینند که بیشتر از هر کس دیگر در نظام تربیتی دچار آسیب دیدگی گردیده اند. شاید اگر باورها و سنت های قدیمی را کنار بگذاریم و بپذیریم که راه حل های گذشته لزوما راه حل مسائل امروز را حل نمی نمایند و چه بسا که نه تنها مثبت نیستند بلکه مخرب و آسیب زا نیز هستند. تغییر روند را به نرمی و آرامش در خودمان ایجاد کنیم .

حال چه کنیم تا این تغییرات در ما ایجاد شود؟

برای رسیدن به این نقطه می توانید از چند گام ساده شروع کنید.

گام اول – به مدت یک هفته در طول روز موقعیت هایی که با آن روبرو بوده اید را به خاطر بیاورید . حال روی کاغذ بنویسید که در آن لحظه چه احساسی داشتید و در مورد چه چیزی فکر می کردید، لیست احساسات را از اینترنت می توانید دانلود کنید . اگر بیان نوع احساس برای شما مشکل است موقعیت را برای چند فرد امین شرح دهید و از اورد بپرسید که در آن شرایط ممکن است چه احساسی داشته باشد . سپس صحت این حس را در خودتان بسنجید.

گام دوم – پذیرفتن اینکه لزوما وقتی عصبانی هستیم به معنای این نیست که چاره ای جز شکستن و آسیب زدن از نوع کلامی و غیر کلامی نداریم( اصلا دست خودم نیست !) سوالی که از شما دارم این است اگر در لحظه عصبانیت پیاله زهری در گوشه اتاق باشد آیا آن را می نوشید؟ مگر این نیست که می گوییم در لحظه عصبانیت کنترلی روی خود نداریم ؟ پس چگونه می توانیم ترجیح دهیم که ظرف زهر آلود را سر نکشیم؟! پس علت بروز این رفتار به صورت مکرر چیست؟ بایستی بدانیم بسیاری از مسائل ریشه تربیتی دارند، مشاهده رفتار پرخاشگرایانه و انجام آن و گرفتن پاسخ های مثبت از محیط برای تسلط به اوضاع و شرایط باعث می شود که ما پرخاشگری را به عنوان رفتاری کارآمد درک می کنیم اما ماجرا از سنین نوجوانی به بعد که قدرت جسمانی بیشتر می شود تغییر می کند و دیگر کنترل اوضاع برهم می ریزد دیگر پرخاشگری آن کارکرد قبلی را ندارد اما آن را نمی توانیم ترک کنیم چرا که باور کردیم راه بهتر و مناسب تری برای تخلیه و بروز هیجان خشم وجود ندارد .

گام سوم – پذیرفتن اینکه من نیز یک انسان هستم و همه انسان ها اعم از زن و مرد دارای عواطف و احساسات می باشند شاید جنس احساسات در برخی موارد فرق داشته باشد یا کمرنگ تر یا پرنگ تر باشد اما در نهایت تعداد انسان هایی که دچار اختلالات هستند و عاطفه سطحی را تجربه می کنند به شدت کم می باشد. با تمرین های خود شفقتی مسیرهای سختی را که تاکنون طی کرده اید به خاطر بیاورید خود را در آغوش بکشید و از خودتان برای صبوری و ایستادگی در سخت ترین شرایط تشکر کنید . حتی اگر تصمیمات اشتباهی گرفته اید بپذیرید که همه انسان ها دچار اشتباه می شوند و خودتان را با مشکلاتتان در آغوش بگیرید و دوست بدارید .

سیده فاطمه تیموری سندسی

زوج درمانگر / مشاور خانواده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *